ای بسته بر زیارت قد تو قامت آب شرمنـدۀ محبت تو تا قیـامت آب
در ظهرعشق ،عکس تو لغزید در فرات شد چشمۀ حماسه ز جوش شهامت آب
دستت به موج داغ ، حباب طلب گذاشت اوج گذشت دید و کمال کرامت آب
بر دفتر زلالی شط ، خط لا نوشت لعلی که خورده بود زجام امامت آب
لب ترنکردی از ادب ای روح تشنگی آموخت از تو عاشقی و استقامت آب
ترجیع درد را ز گریزی که از تو داشت سر می زند هنوز به سنگ ندامت آب
از نقـش سجـده کردۀ نخـل بلنـد تو آئینه ای است خفته درآه ملامت آب
سوگ تورا زصخره چکدقطره قطره رود زین بیشترسزاست به اشک ندامت آب
از ساغـر سقا یت فضلت قلـم کشیـد گسترد تا حریم تفضّل زعامت آب
زینب حسین را به گل سرخ خون شناخت بر تربت تو بود نشان و علامت اب
با یک هزار اسم تو را کی توان ستود درتنگنای لفظ که دارد ز مامت اب
از جوهر شفاعت سعیت بعید نیست گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت آب
می خوانمت به نام ابوالفضل و شوق را در دیدگان منتظرم بسته قامت آب
آمد به آستان تو گریان و عذرخواه با عزم پای بوسی و قصد اقامت آب
نظرات شما عزیزان:
|