شب به تاب غم وروزم به تعب می گذرد شب و روز من دلداده عجب می گذرد
دل آن شاد که با همچو تو گل رخساری نوبهارش همه درعیش وطرب می گذرد
بی تو ای راحت جان با دوجهان عیش وطرب روزگارم همه در حزن وکرب می گذرد
نیست بر چشمة کوثر دگرم چشم امید تا مرا وصف لبان تو به لب می گذرد
شادی عشق تو نگذاشت غمی بردل من چونکه خورشید دمدظلمت شب می گذرد
سر نهم جای قدم بر در میخانة عشق زانکه جبریل در اینجا به ادب می گذرد
"شاکرا" از غم دلدار بجو شادی دل مکن اندیشه که عمرت به تعب می گذرد
|