د ل گرفت از خانقه ساقی بده پیمانه ای جان فسرد از مدرسه مطرب بگو افسانه ای
از نسیم گل چو اطراف چمن شد مشکبو تازه کن پیمان یاران ساقی از پیمانه ای
رازجانان رامگوباکس که شرط عشق نیست گـر ز راز آ شنـا آگـه شود بیگانه ای
آن چنان در ترک جان آماده شو در عاشقی کز تـو آموزند مـردان همت مردانه ای
نیست درکوی پریرویان چو من در روزگار عاشقی ، دیوانه ای ، آشفته ای ، مستانه ای
گاه در میخانه گه در دیر ، گاهی در حرم این دل سرگشته هرروزی است اندرخانه ای
پیش ازاین فرزانه تر ازمن نبود ا ندرجهان این زمان دیوانه تر از من مجو فرزانه ای
گفتمش کی در دل عنقا کنی جانا مقام گفت سلطانی زند ، کی خیمه در ویرانه ای
نظرات شما عزیزان:
|