اربعین بود که آن قا فلۀ کرب وبلا آمد از شام بلا تا به سوی کرببلا
متزلزل همه چون قائمۀ عرش علا همه را چرخ به رنج وبه بلا داده صلا
اقربای همه از اصغرو اکبر کشته
هم پدرکشته پسرکشته برادرکشته
هراسیری به سرخاک شهیدی بفغان موکنان مویه کنان سینه زنان نوحه کنان
کرد درد دل خود ازسفرشام بیان آنچه دید از ستم شمر و ز بیداد سنان
وآنچه درکوفه شد ومجلس فرزندزیاد
وآن همه طعن که زدآل علی رازعناد
هراسیری به تمنای شهیدی بخروش سوی قبری شدوبگرفت چوجان درآغوش
یکی ازصدمه درافغان یکی از غصه خموش اثرکعب نی این یک بسرآن داشت بدوش
شکوه ها برلب هر یک ز سپهرنیلی
یکی ازضرب لگدداشت یکی ازسیلی
به سر قبر برادربه فغان زینب زار گفت ای کز غم هجر تو شدم زار ونزار
تازیانه بدنم خسته و پایم را خار ابن سعدم به یمین بوده و شمرم به یسار
چون کنیزان حبش بر سر بازارشدیم
با دل زار به بازار در آزا ر شدیم
بسکه پوینده بهربادیه هرمرحله شد پای کلثوم جگر سوخته پر آبله شد
پرزخون گردن بیمارتوازسلسله شد خون دل ،خار جفا ، زاد من وراحله شد
چون تنت ریب زمین گشت وسرت زیورنی
هر کجا راه سپردی شدمت زار ز پی
نظرات شما عزیزان: